خوشمکان، طبیعت بهاری
تصاویری زیبا از کوه های خوشمکان سمیرم. بهار ۱۳۹۱
تصاویر زیبای آبشار سمیرم در زمستان
زمستان ۱۳۹۱
تصاویر شهر سمیرم، آبشار و پارک دریاچه
تصاویری از شهر سمیرم، آبشار و پارک دریاچه سمیرم
درسال ۱۳۲۵ سمیرم ازاستان فارس منتزع و تابع استان اصفهان گردید، در ابان ۱۳۲۹ شهر شد و درنهایت درسال ۱۳۴۲ سمیرم به عنوان مرکز شهرستان سمیرم شناخته شد.
تاریخچه
سابقه تاریخی سمیرم بر طبق تحقیقات دکتر واندنبرگ به ۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح بر میگردد.
سابقه تاریخی شهرنشینی سمیرم به دوره هخامنشیان بر میگردد در جنوب سمیرم مزرعهای به نام کوره وجود دارد که اکنون خرابههایی از خانهها و حتی حمام در آن به جا مانده است و این دلیل بر شهر بودن سمیرم در آن زمان میباشد، زیرا در دوران قبل از اسلام یکی از شاخصهای شناخت شهر، حمام بوده است و دلیل دیگر اطلاق نام کوره بر این منطقه میباشد، چرا که هخامنشیان به شهر، کوره میگفتند. همچنین نامهای قدیمی موجود در منطقه که بیشتر آنها از لغات قدیم فارسی دری است -مانند کوه بهرز به معنای هاله روی شعله آتش که کوهی است درشمال شهر سمیرم- نشان دهندهٔ تاریخ شهر است.
وجود تعدادی آثار باستانی و از جمله کتیبههای میخی حک شده بر دل کوهها و سنگهای استوانهای که به میل معروفند که پژوهشگر فقید، هرتسفلد از آنها به عنوان آثار عصر ساسانی یاد کرده نشان میدهد که سمیرم در زمان ساسانیان نیز در حد یک شهر بزرگ وسعت و جمعیت داشته است پس از دوره ساسانیان تا چندین قرن از وضعیت و تاریخ سمیرم آثار و اسنادی در دست نیست اما آنچه از گزارشهای تاریخی بر میآید در دوره دیلمیان سمیرم دارای دژی محکم و استوار بوده است.
این منطقه در دوره سلجوقیان نیز شهری نسبتاً بزرگ بوده و قلعهای استوار داشته است سمیرم در دوره سلجوقیان نقش مهمی در ارکان مدیریتی این سلسله ایفا کرده است چنانچه غیر از کمال الدین علی از وزرای معروف این عصر، وزیران حکومتی دیگری نیز در این دوره از این شهر بودهاند.
در عصر صفوی با وجود آرامش نسبی در سمیرم، زمینهای این منطقه مورد خرید و فروش قرار می گرفته است البته نزدیکی آن با پایتخت صفویان، اصفهان، در این امر بی تأثیر نبوده است. والبته این که آب و هوای معتدلش مورد پسند پادشاهان آن عصر بود.
در دوران بعد، از جمله در عصر زندیه سمیرم به علت همجواری با پایتخت زندیه، شیراز، مورد توجه بوده است، در عصر قاجار منطقه در معرض تاخت و تاز قشون حکومتی بوده است. از عصر قاجار به بعد این منطقه عرصه رقابت و رویارویی دو ایل بزرگ بختیاری و قشقایی قرار گرفته است.
مهمترین واقعه تاریخ سمیرم، سال غارتی است. با سقوط حکومت رضاشاه پارهای از خوانین ایلات که در تهران یا خارج از ایران به سر میبردند برای کسب قدرت سابق و گسترش مناطق خود، بر ضد حکومت مرکزی وارد عمل شدند، در تاریخ چهارشنبه ۸ تیرماه ۱۳۲۲ جنگ سختی بین قوای دولتی و اکثریت مردم در مقابل عشایر بویر احمدی و قشقایی آغاز شد قوای دولتی به محاصره عشایر درآمدند و به علت نرسیدن قوای کمکی قتلعام شدند. از جمله سرهنگ شقاقی از افسران شجاع دولتی در این جنگ جان باخته است که در سمیرم به خاک سپرده شد و مورد احترام مردم سمیرم است.
از این جنک تحت عنوان جنگ سمیرم در برخی کتب و منابع یاد شده، از جمله خاطرات میرزا مهدی خانشقاقی(میرزا مهدی خان ممتحن الدوله)، و رمان سووشون اثر به یاد ماندنی دکتر سیمین دانشور و نیز در قطعهای از شاعر بلندآوازه معاصر احمد شاملو. خاطره این خشونت و چپاول هنوز در حافظه تاریخی مردان و زنان سالخورده به عنوان سال غارتی به جامانده است اموال مردم سمیرم در این جنگ توسط عشایر و ایلات به غارت رفت و مردم مورد ازار و اذیت قرار گرفتند
درسال ۱۳۲۵ سمیرم ازاستان فارس منتزع و تابع استان اصفهان گردید، در ابان ۱۳۲۹ شهر شد و درنهایت درسال ۱۳۴۲ سمیرم به عنوان مرکز شهرستان سمیرم شناخته شد.
چالشنی، طبیعت بهاری سمیرم
چالشنی، طبیعت زیبای بهاری سمیرم را به خوبی نمایان می کند.
طرف ما شب نيست
صدا با سكوت آشتي نميكند
كلمات انتظار ميكشند
من با تو تنها نيستم هيچكس با هيچكس تنها نيست
شب از ستاره ها تنهاتر است
طرف ما شب نيست
چخماقها كنار فتيله بي طاقتند
خشم كوچه در مشت توست
در لبان تو شعر روشن صيقل ميخورد
من تو را دوست ميدارم و شب از ظلمت خود وحشت ميكند
شاملو
دير گاهي است در اين تنهايي
رنگ خاموشي در طرح لب است
بانگي از دور مرا مي خواند
ليك پاهايم در قير شب است
رخنه اي نيست دراين تاريكي
در و ديوار به هم پيوسته
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاري است دراين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطي مرده است
دست جادويي شب
در به روي من و غم مي بندد
مي كنم هر چه تلاش
او به من مي خندد
نقشهايي كه كشيدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هايي كه فكندم در شب
روز پيدا شد و با پنبه زدود
ديرگاهي است كه چون من همه را
رنگ خاموشي در طرح لب است
جنبشي نيست دراين خاموشي
دست ها پاها در قير شب است
سهراب
بيكرانه
در انتهای هر سفر
در آيينه
دار و ندار خويش را مرور مي كنم
اين خاك تيره اين زمین
پايوش پای خسته ام
اين سقف كوتاه ، آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای ِ دل
در آخرين سفر
در آيينه به جز دو بيكرانۀ كران
به جز زمين و آسمان
چيزي نمانده است
گم گشته ام ‚ كجا
نديده ای مرا ؟
حسین پناهی